شب دهم محرم
موضوع: درسهایی از عاشورا / شخصیت امام حسین (ع)
روضه / شب دهم محرم
صلیالله علیک یا اباعبدالله
آقا فرصت گرفتند امشب را.
جریاناتی امشب اتفاق افتاد. وقتی فرصت داده شد آقا فرمودند: همه جمع بشوید. همه اصحاب جمع شدند.
حضرت فرمودند: من از این مردم نمیبینم کسی بیاید و بیعت کند و بخواهد که ما آنها را نجات بدهیم. کار هم به اینجا رسیده است و میخواهند جنگ را آغاز کنند. شما بروید و بار بیعتم را از شما برداشتم.
حضرت ابتدا دعا کردند: انی لا اعلم اصحابا اوفی و ابر من اصحابی؛ باوفاتر و نیکوکارتر از شما سراغ ندارم؛ اما بروید.
اول کسی که سخنرانی کرد ابالفضل بود. عرض کرد: لاارانی الله بذلک ابدا؛ کجا برویم؟ خدا نبیند ما را درحالیکه به شما پشت کرده ایم.
آقا رو کردند به خاندان عقیل و فرمودند: یک برادرتان مسلم شهید شد. یک داغ برای شما کافی است. از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.
گفتند: ما بزرگ و سید خودمان را رها کنیم و برویم؟ مردم ما را ملامت نمیکنند؟ شرمنده خدا در روز قیامت نمیشویم؟ سید و آقای خودمان را در این جا رها کنیم و کجا برویم؟ زندگی اگر عزت است با حسین بودن است و اگر حسین نباشد این زندگی ننگ است…