آمدی و بوی کربلا از تو برخاست …
امروز میلاد شخصیت بزرگی است که وجودش در تاریخ، به زن بودن معنا بخشید. زنی که تجسّمی از شجاعت و صبر بود و معلمی برای پاکدامنی به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند.
زینب (س) این اسطورهی تاریخ را میگویم؛ آمده بود تا عشق را مبهوت لحظههای زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد.
آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند، مونس و یار برادر، سالار قافلهی حسینی و غمخوار اسیران باشد.
آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد؛ فریادی که پژواک آن هنوز هم از ورای تاریخ به گوش شنوای دلهای حقجویان میرسد.
شگفت نیست که او را امالمصائب (مادر مصیبتها) لقب دادهاند! کوههای اندوه میآمد و زینب (س) صبورانه، همه را تحمل میکرد.
زینب (س) کسی است که سنگ صبور اسیرانی میشود که زیر سنگینی بار غم خرد شدهاند. اما هرگز به روی خود نمیآورد و به پرستاری از این قافلهی دردکشیده میپردازد و همزمان از حریم امامت دفاع میکند.
روایتی زیبا از حضرت زینب (س):
ایشان حتی در زمان کودکی و سنین پایین، دارای معرفتی والا و عالی بودند.
نقل شده هنگامی که حضرت عباس و حضرت زینب (س) فرزندان امام علی (ع) خردسال بودند، امیرالمؤمنین علی (ع) به عباس فرمودند: بگو یک. گفت: یک. فرمودند: بگو دو. گفت: شرم دارم با زبانی که یک گفتهام، دو بگویم.
امام علی (ع) میان دیدگان او را بوسیدند. سپس به زینب (س) که سمت چپ ایشان بود توجه کردند و عباس، سمت راست بود.
زینب گفت: پدرجان! ما را دوست میداری؟ فرمودند: آری ای فرزندم! فرزندان ما، پارههای جگر ما هستند. گفت: پدرجان! در قلب مؤمن دو محبّت، محبّت خدا و محبّت فرزندان جمع نمیگردد و اگر چارهای نباشد، دلسوزی برای ماست و محبّت خالص برای خدا. پس محبّت علی (ع) به آن دو بیشتر شد[۱].
امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در پاسخ، ایشان را تأیید کرده و ستودند. این میزان از معرفت آن هم در دوران طفولیت، نشان از یک شناخت عمیق باطنی در وجود حضرت زینب کبری (س) دارد.
پنجم جمادیالأول، سالروز ولادت بزرگ بانوی اسلام، شیرزن صحرای کربلا حضرت زینب (س) و روز پرستار گرامی باد.
[۱] مستدرکالوسائل