دکتر حسن بلخاری، فارغالتحصیل رشته ادیان و عرفان، از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند. با توجه به اطلاعات جامعی که ایشان در زمینه فعالیتهای رسانههای غربی درخصوص مقابله اندیشه اسلامی و بویژه موضوع مهدویت دارند،سؤالاتی درهمین زمینه از ایشان پرسیده شده است :
بهعنوان اولین سؤال بفرمائید که نقش و جایگاه سینما و رسانههای صوتی، تصویری در غرب و خصوصاً آمریکا چیست؟
به یک عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست. پستمن در کتاب زندگی در عیش، مردن در خوشی خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحاً برای انتقال معلومات ذکر میکند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر میگفت فرزند حفظ میکرد، دوره دوم دوره مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا برای نسل بعدی شد. ایشان سومین دوره را دوره تصویر میداند که تصویر سینمایی و تلویزیونی جای دو موج قبلی نشسته است. البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها بهصورت خاص دارد ساخته میشود و به جهان ارائه میشود، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلی که پستمن ارائه میدهد تحلیل درستی است و این تقسیمبندی نسبت به سه دوره انتقال معلومات.
واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگی میکنیم و عنوانی که شما تحت عنوان دنیای Informatics ، information یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصارهاش تصویر است، یعنی از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگی میکنیم که این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابراز آن تصویر است. البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را میکنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشی را دارد. ما در شبانهروز بین ۷۸ تا ۷۹% اطلاعات دریافتی روزانه را از چشممان بهدست میآوریم و بقیه حواس درصد بعدی را بهخود اختصاص میدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتی انسان نگاه کنید میبینید که نیمکره راست مغز مربوط به علوم حضوری و شهودی بهصورت تصویر است. طبق تحقیقاتی که طی ۱۰، ۱۵ سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودی میکند یعنی در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیقترین تأثیرات را روی شخصیت انسان میگذارد. مجموعه این قضایا که من بهصورت مختصر خدمت شما عزیزان ذکر کردم معنایی را میسازد که تصویر را کارآمدترین عامل نهتنها برای انتقال معلومات، بلکه تأثیرگذاری روی شخصیت و روان افراد قرار میدهد. این مقدمه بهنحوی بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکی خودش تفوق طلب است. یعنی ما بحثی داریم در فلسفه علم که علم وقتی مجتمع شد فیحد نفسه قدرت را بهدنبال میآورد. برگردیم بههمان کلامی که فرانسیس بیکن در ابتدای رنسانس گفته که هدف نهایی علم قدرت است. در چنین فضایی غرب برای اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را میکند. هالیوود بهعنوان مرکز فیلمسازی آمریکا، که در سال ۷۰۰ فیلم تولید میکند و سالانه ۱۵، ۱۶ میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به ۷۸% سینماها و تلویزیونهای جهان از آن تغذیه میشوند. شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید بهصورت بسیار وسیعی نشان میدهد که ما با چه قدرت و تأثیر و برنامهریزی عظیمی از آن طرف روبهرو هستیم. واقعیت مسأله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پی برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده میکند.
ما در غرب فیلم خنثی نداریم، یعنی از این ۶۰۰، ۷۰۰ فیلمی که در سال تولید میکند ۳۰، ۴۰ فیلم است که در سطح جهان مطرح میشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح میکنند با اسکارهایی که میدهند و بعضاً هم بهدلیل جذابیتهای عامهای که دارند در سطح جهان مطرح میشوند و واقعاً فرهنگسازی میکنند. مانند جریانی که تایتانیک با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد. این نکات را بهصورت پراکنده دارم عرض میکنم چون درهر بفعدش یک معنای عظیمی وجود دارد، میخواهم با این دلایل نشان بدهم که غرب بهقدرت عظیم سینما پی برده است. بههمین دلیل الان مهمترین کاری که میکند این است که مبانی نظری خودش را که محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه میکند. یعنی من بزرگترین ویژگی غرب را ترجمه معنا به تصویر میدانم. چون روانشناسی مدرن بیانگر این است که تأثیری که تصویر دارد هیچ کلامی ندارد و بحثی در روانشناسی داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما توأماً درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار میدهند و فیلمهای بیمحتوا احساس را و فیلمهای هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویی احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیری را و جمع آنها سینما را میسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایی جهانی و هالیوود و فرهنگسازی آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را میبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهای هم دارد.
با توجه به اهمیت مسأله فرهنگسازی که فرمودید، نکتهای که معمولاً در فرهنگها مطرح است مقولهای بهنام مدینه فاضله و یا آرمانشهر است و قطعاً غرب هم بهدنبال ترویج چیزی با این عنوان است. برای عرضه الگوی مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههای تصویری چه نقشی را ایفا میکنند؟
ما در دهه ۹۰ دو اتفاق جدّی داشتیم در چارچوب همین آرمانشهری که غربیها تعقیب میکنند: یکی کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانی New World Order توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب میکنیم و یکی هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما میگوید: دموکراسی لیبرال آرزوی نهایی است که با فروپاشی رقیب سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا میشویم و تاریخ دارد عملاً پروسه تکاملی خودش را درحد نهاییاش طی میکند. این دو مسأله بهنحوی از نیت سیاسی غرب در Globalization جهانی شدن و در ایجاد یک فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانهها مهمترین و اصلیترین ابزار تسلط فرهنگی غرب محسوب میشوند چون اولاً تصویر یک زبان بینالمللی است. ما در زبان مشکل داریم. مثلاً یک آفریقایی اگر زبان انگلیسی نداند نمیتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولی ازطریق تصویر چرا. اخیراً در یکی از روزنامهها گزارشی خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسی کرده بود تأثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش بهعنوان یک کشور مسلمان، نتایجی که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت به آن مبانی ارزشی که ما داریم.
میخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینه فاضلهای در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینه فاضله منتقدان جدّی خودش را دارد مثل آلن دومینو، برژینسکی و روژه گارودی هم بهعنوان یک مسلمان. ولی واقعیت قضیه این است که آن کسانی که دارند برنامهریزی میکنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعی میکنند که این مدینه فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانی جواب نمیدهد. سمینارهای تخصصی شاید روشنفکران جهان سومی را مجاب کند امّا غرب یکی از اهداف اصلیاش جلب افکار عمومی است. در فضایی که دموکراسی اصل میشود رأی عمومی قدرتساز است بههمین دلیل شما باید روی رأی عمومی کار بکنید، روی جلب آراء عمومی باید کار کنید، لذا او هدف جدّیاش را جلب ا فکار عمومی قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آنکار را میکنند، شما اگر به مجموعه فیلمهایی که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه کنید این مسأله کاملاً ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقی مشخص بزنم. آمریکاییها فیلمی ساختهاند به روز استقلال Independence day . این فیلم از لحاظ جلوههای ویژه Special effect بسیار بالاست و خیلی هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روی آن خیلی تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایی روز استقلال آنها محسوب میشود. در این فیلم یک گروه فضایی به کره زمین حمله میکنند و امریکاییها دفاع میکنند، درنهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع میکنند. خیلیها این فیلم را بهعنوان action و با جلوههای ویژه برتر گرفتند امّا به پیامی که این فیلم داشت اصلاً توجه نشد.
پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگی حاکم بر غرب تنها سیستمی است که جهان را از خطراتی که وجود دارد حفظ میکند و این پیام را در اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ میکند، حتی در فیلمی که اخیراً تلویزیون ما احتمالاً در ایّام نوروز ۷۹ نشان داده شد که باز هم آدم فضاییها حمله میکنند، آمریکایی مردم را نجات میدهند. در فیلم پیشگوئیهای نوستر آداموس که حتماً بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها میایستد یا مثلاً بازی کامپیوتری خیلی مشهور یا مهدی که اسم اصلیاش Persian Gulf inferno جهنم خلیج فارس است. خلیج فارس را مرکز حرکتهای تروریستی جهان جلوه میدهد.
ما در بعد روانشناسی میگوئیم این بازی افراد را نسبت به امام زمان و لفظ یا مهدی شرطی میکند ولی وقتی باطن قضیه را نگاه میکنید میبینید پیام دیگری هم دارد و آن این است که وقتی خلیج فارس مرکز حرکتهای تروریستی جهان میشود حضور نظامی امریکا در خلیج فارس توجیه میشود. غرب یکی از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست بزند ازطریق رسانهها کار خودش را توجیه میکند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث بسیار مهمی را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسلیحات. سی. ان. ان CNN نقش بسیار جدّی داشت، وقتی که فضا دارد وارد چنین قلمرویی میشود، رسانهها در پیادهکردن اهداف غرب نقش جدّی دارند.
مثال ملموس دیگری را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگی را در نظام جنگهای مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، بهعنوان مثال یکی دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایت حزبالله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کاری که حزباللهیها کرده بودند خیلی جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها کنگره کفنفست اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنی بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا میبینید اصلاً فضای جنگها، برخوردها و تأثیرگذاری در جهان دارد عوض میشود و من در قلمروهای مختلف که بررسی کردهام دیدهام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را میزند، همه میخواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذابترین شکل که تصویر است. یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصاره بحثم و جواب کلی سؤال شما باشد که غربیها اولاً قطعاً مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذکر میکنند که همان دموکراسی لیبرال است.
وقتی تافلر در کتاب جابجایی قدرت خودش میگوید: بسیاری از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگی، مفد و فرهنگ غربی هستند که من روی این اصطلاح تکیه میکنم دارد بهنحوی تبلیغ میکند گرچه برخوردش نقادانه است ولی بطن این نقادی از لحاظ روانشناسی متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیاً، بستر این جهانی سازی و این معنا که جهان را تحت این مدینه فاضله تسخیر کنند رسانهها هستند. من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقی است. ما در سال ۲۰۰۰ فیلم دیگری داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس Matrix . این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهای داشت.
چهار جایزه اسکار گرفت ،بهدلیل اینکه جلوههای ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردی از این قبیل داشت. من در دانشگاههای کشور بحثی تحت عنوان هویت انسان فردا داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیراً این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نکته مهمی که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال میرود. امّا نجاتی که برای فرار از این بحران ذکر میشود شهری است بهاسم Zion صهیون یعنی شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را میشنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجی. یعنی تصویری که ارائه میشود این است که فقط یکجاست که در آنجا میتوانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
میخواهم عرض کنم که وقتی شما میبینید که ماتریکس ساخته میشود و در جهان آن را در بوق و کَرنا میکنند، جلوههای ویژه بسیار عظیمی درآن بهکار میرود که واقعاً حیرتانگیز و بسیار جالب است، امّا برفراز این معانی صهیون قرار داده میشود یعنی اینکه برای غرب جا انداختن مسأله مدینه فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهه ۵۰ میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهای پرخرجی مثل بنهور و ده فرمان موسی نشد؟ الان این مسأله برای ما دارد کشف میشود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل میکرد. سینماها هم پر میشد.
با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبتهای اندیشمندان مختلف غربی نظیر هانتینگتون و فوکویاما و… و مسأله آرماگدون Armageddon یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مسأله آخرالزمان چیست و چطور میتوان این نظریهپردازی را در صحنه عمل سیاسی و نظامی و فرهنگی و سینمایی دید؟
به نکته مهمی اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریباً ۱۹۶۴، ۱۹۶۵ غیر از مسأله اسرائیل که مربوط به دهه ۵۰ است و به فیلم بنهور یازده اسکار دادند سینما وارد مرحله جدیدی میشود که این مرحله توجیهکننده افزایش قدرت تسلیحاتی شرق و غرب است، یعنی از آن موقع فیلمها میروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایی مثل فیلمهای جنگ ستارگان George Lucas که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را میسازند تعمّد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایی بسیار قدرتمند ترسانده میشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتی شرق وغرب توجیه میشد و توجیه هم شد.
یک دروغ اگر به حد تواتر برسد میشود حقیقت. وقتی دهنفر هی بیایند یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانی تکان میخورد. فیلمهای مختلف وقتی بینندگان را میترساندند توصیه میکردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینکه ذهن طراح غرب درجهت شیوع مطلوبهای خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مسأله کاملاً روشنی است؛ چرا که نیازی به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن میکند. امّا این موضوع چه ارتباطی با بحثهای آخرالزمانی فیوچریسم که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکی و… مطرح میکنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است که بحث آیندهگرایی در غرب خیلی جدّی است و بهعبارتی جدیتر از فضای ما و علتش هم این است که ما با مسأله انتظار در بعد مذهبی و دینی خودمان روبرو میشویم، حضرت امام زمان، علیهالسلام، در قلمرو دینی ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثی را خدمتتان ارائه میدهم که این مطلب در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شیعه ناب حضور دارد ولی در ذهن عامه وقتی بعد مذهبی مطرح است امام زمان، علیهالسلام، مطرح است، در بعد سیاسی و اجتماعی و علمی دیگر مطرح نیست. امّا در غرب بحث آیندهنگری در تمامی ابعاد فوقالعاده جدّی است بههمین دلیل متفکران بخش مهمی از افکارشان را صرف این میکنند، چرا؟ چون قلمرو Scientific علمی غرب بالاست. شما در علوم تجربی وقتی به دوتا فرمول برسید میتوانید پیشبینی
کنید. یعنی با چهار مورد استقراء وقتی آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون میسازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان میشود. این میشود امری آیندهای است، امر زمانی فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهای بشدت علمگرا متأثر از آیندهنگری و پیشبینی علم فینفسه روانشناسی وجامعهشناسی و سیاست و… آن جامعه هم آیندهنگر میشود و دنبال سیستمهایی میگردد که به آینده نفوذ کند. فیلمی دارند آمریکائیها که بسیار هم قوی هست به اسم Ghost که ترجمه دقیقش در فارسی میشود شبح. این فیلم چند اسکار گرفت و خیلی مطرح شد و در میان دبیرستانیهای خود ما هم خیلی سر و صدا کرد.
با توجه به اینکه فرمودید غرب پی برده که جوهره تفکّر شیعی بحث مهدویت است، چه اقداماتی را در مقابله با آن در عرصههای مختلف انجام داده است؟
بگذارید برای جواب به این سؤال بسیار مهمتان من مقداری به عقب برگردم. مهدویت از کی برای غرب یک دغدغه شد. اولاً، این نکته را خدمتتان عرض کنم بعد از مسأله ظهور صفویه در ایران و اوجگیری اهداف استعماری غرب نسبت به شرق و اینکه ایران را میخواست دروازه هند بکند، مسأله مذهب ما هم برای آنها جدّی شد، عثمانی سنی بود و ما شیعه و آنها هم از این استفاده کردند. آنجا بهطور جدّی وارد شناخت مبانی مذهبی ما شدند که از آن برای خود استفاده کنند.
یکی از مواردی که اینها به آن پی بردند مسأله باب بودن بود. یعنی آنها متوجه شدند که ما در اعتقادات اسلامی یک منجی داریم که زمانی ظهور میکند و لذا سعی کردند که از این موضوع برای رسیدن به اهداف سلطهجویانه خود استفاده کنند. اینکه شما میبینید مستر همفر در کتاب خاطراتش ذکر میکند که چطور ما محمدعلی باب را انداختیم در این فضا و گفتیم تو بابی و امام زمانی بهنحوی نشان میدهد که غرب نسبت به تأثیر و اوج حضور این اندیشه در تمدن اسلامی شناخت پیدا کرده است، این را داشته باشید تا بعد برویم سراغ امام مهدی سودانی. آن کسی که در سودان حدود ۱۰۰، ۱۲۰ سال پیش قیام کرد و تحتعنوان مهدی درجهان مطرح شد.
این باز بفعد دوم بود و کتبی که صهیونیستها بعد از آن نوشتند که مشهورترینش چهارپر است که سعی کرده مهدویت را در ذهن جهانیان بشکند. یعنی مسأله، مسأله دامنهداری است و بعد از آن شما بیائید سراغ مرکز شیعهشناسی استراسبرگ فرانسه که البته آنها امام جعفر صادق، علیهالسلام، را مبنا قرار دادهاند، این مصداقهای جزئی را دارم عرض میکنم و میخواهم این نکته را بگویم که برای غرب شناخت محورهای اسلام و بویژه شیعه خیلی مطرح است. شما میدانید غربیها از ایران و عراق خیلی ایمن نبودند. کشورهای عربی را با دستنشاندهها توانستند تحت سیطره خود دربیاورند، امّا اینجا را نه.
در جریان فتوایی که داده شد و مسلمانها ریختند به سفارت روسیه در ایران همه را به قتل رساندند صرف اینکه به ناموس ایران تجاوز شده بود و پشت سرش دیدند پشت همه این جریانات یک آخوندی نشسته و دوتا جمله نوشته. اهل سنت با چنین فضایی آشنا نبود که حکم جهاد داده بشود، اینها فهمیدند یک قشری در این وسط وجود دارد که قدرت بسیار عظیمی دارد، بعد در مسأله تحریم تنباکو هم این را دیدند. اینها نکات مهمی است که در نگاه غرب نسبت به شناخت مفاهیم محوری شیعه نقش داشت.
قبل از انقلاب اسلامی و فیلم نوسترآداموس هم اینها فعالیتهایی در این راستا انجام داده بودند. منتهی مسأله مهدویت پس از پیروزی انقلاب ایران برای اینها مطرح شد. این فیلم مربوط به سالهای ۸۰ و ۸۱ میلادی است. در فیلم هم ذکر میشود که در سال گذشته ولی جهان در سال ۸۱ با این فیلم آشنا شد. اینها وقتی با انقلاب اسلامی روبرو شدند به تصریح خودشان غافلگیر شدند. رئیس سازمان سیا این نکته را در حرفهایش گفته بود. از این جهت شما میبینید خیلی خام در این فیلم با این مسأله برخورد میکنند. این فیلم را اورسون ولزی که فوقالعاده معتبر بود در جهان سینما و بنا به اعتبارش هم او را برداشتند مفسر اشعار نوسترآداموسش کردند اسکار هم بهاو دادند که یهودی هم هست و فیلم همشهری کفین را ساخته بود، در ۲۳ سالگی. خیلی ساده برخورد میکند، میگوید ۶۰۰ میلیون مسلمان در خاورمیانه جمع شدهاند ثروت عظیمی دارند و برای صلح جهانی خطرناکند. شما احساس نمیکنید که باید این حرف را برای مخاطبت جا بیندازی که مسلمان چون به ارزشهای نهفته خودش پی برده و ثروت دارد الزاماً خطر است؟ یعنی هر که ارزشش را بفهمد و ثروت داشته باشد برای صلح جهانی خطر است؟ خیلی رو برخورد کرده است، چون خیلی سراسیمه میخواهند امواج انقلاب اسلامی را تخریب کنند و تصویر و تفسیر بدی از آن ارائه بدهند و آمدند روی مسأله مهدویت، چون بالاخره آنها پی برده بودند که باید روی این نظریه کار بشود.
هایزر و همراهانش که در اوج انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به ایران آمده بودند و قرار بود همان ۱۹ بهمن مدرسه رفاه، مسجد دانشگاه تهران را که اکثر شخصیتها در آنجا بودند و فیضیه را بزنند، امّا امام با این استراتژی که بگویید این حکم از من نیست، توانست این مسأله را مهار کند و بعد آمدند سراسیمه وارد عمل شدند که این هم قابل بررسی است. باید روی آن تحقیق بکنیم. قبل از انقلاب هم بود، بعد از انقلاب هم سراسیمه آن فیلم را ساختند، بعد وقتی در جنگ نقش محوری امام زمان، علیهالسلام، مطرح شد. عین کلام امام این است که فرمانده اصلی جنگ امام زمان، علیهالسلام، هستند. مسأله بسیار فراتر رفت برای غربیها که آن کنفرانس خیلی کلاسیک و سطح بالای تلآویو را گذاشتند.
من مجموعه گفتارهایی که پیرامون امام زمان، علیهالسلام، را درحد توان خودم در این کنفرانس ارائه شده، جمعآوری کردهام. در کتاب تهاجم فرهنگی خودم آوردهام که برنارد لوئیس این را میگوید. چون مضمون مقالاتش بهدستم رسیده است. دیدم چقدر مسأله امام زمان، علیهالسلام، برای اینها مهم است. بعد بازی کامپیوتری یا مهدی ساخته شد، مقالات مختلفی نوشته شد، فیلمهای مختلفی ساخته شد، منتهی از دهه ۹۰ آمدند سبک کار را عوض کردند. خیلی جالب است اگر به این نکته توجه شود. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفی کنند بهنحو دیگری اثباتش کردهاند، چون در جهان این اتفاق وجود دارد که چیزی را غرب نفی کند، حتماً یک ارزشی دارد. افکار عمومی جهان این زیرکی را هم دارند و درعین حال که اینکار انجام شود بهنحوی تبلیغ هم هست. لذا عوض شد و در دهه ۹۰ در فیلمهایی مثل صهیون، آرماگدون یک بعد اثباتی برای آن طرف مطرح شد بهجای بعد تخریبی این طرف. ولی باز با این حال در سال ۱۹۹۷ برای اینکه مسأله نوسترآداموس فراموش نشود چون در این فیلم گفته شده بود، هرچند خود نوسترآداموس عدد نیاورده و صور فلکی را گفته که تکرارپذیرند و زمان دقیقی برای این مسأله مشخص نکرده و نمیتوانسته هم مشخص کند، چون اگر شارلاتان بوده که قطعاً نمیتوانسته و اگر نه کذب الوقّاتون. اصلاً نمیتوانسته عدد بگوید. اینها گذاشتند برای اینکه امواج انقلاب اسلامی را در جهان تخریب کنند و برای اینکه فراموش نشود که گفته بودند سال ۹۹٫
در سال ۹۷ گاسپار وان برگر
Next war (جنگ بعدی) را نوشت و بخشی از آن را اختصاص داد به اینکه در سال ۹۹ شخصی در ایران به قدرت میرسد، بهاسم محمد منتظری که اسم اصلی امام زمان، علیهالسلام، است و منتظری هم از انتظار گرفته شده و هیچ ارتباطی با شهید محمد منتظری حزب جمهوری اسلامی ندارد. (در فیلم نوسترآداموس هم میگوید مردی که نام آخرین پیامبر را برخود دارد دوشنبه را برای تعطیل برخواهد گزید). میگوید ایشان بهقدرت میرسد و دانشمندان ناراضی هستهای شوروی را فرا میخواند و میگوید من به شما دلار میدهم.
اسلحه بسازید، اینها میآیند یک اسلحه میسازند بهاسم ذوالفقار. کافی است شما سکانس اولیه فیلم The sold of Islam ـ ۱۹۸۶، BBC را ببینید که ذوالفقار میآید کره زمین را متلاشی میکند. اول چهار قسمت این فیلم این صحنه بود که من در برنامههای تصویری دانشگاهی خودم از آن استفاده میکنم. ذوالفقار آزمایش میشود و نتیجه مثبت است، وقتی نتیجه مثبت میشود، رئیس جمهور فرضی ایران به امریکا میگوید خلیج فارس را خالی کنید، آمریکا چون ارزیابی درستی ندارد. خالی میکند. نیروهای ایرانی میروند بهسمت سرزمینهای غربی که صلیبی ذکر میکند.
قصه پرتی است مشخص هم بود که میخواهد قضیه نوسترآداموس را که ۱۷، ۱۸ سال از آن گذشته و در ذهنها فراموش شده، زنده کند. شما میگوئید قصهای نوشته شده است و وهم است و… امّا اینها سناریو میسازند و مبنای برخورد سیاسی خودشان را این سناریو خودساخته قرار میدهند.
خبر این است در تاریخ ۹ دسامبر ۱۹۹۸ (۱۸ آذر ۷۷) نیویورک تایمز، روزنامه مشهور آمریکایی، خبر داده که: عدهای از دانشمندان انستیتو بیوتکنولوژی روسیه به خدمت ایران درآمدهاند… و عدهای دیگر در روسیه برای تولید سلاحهای میکروبی همکاری میکنند. فردی بهنام مهدی رضایت مشاور علمی رئیس جمهور ایران، یکی از فعالان ایرانی در این زمینه است. این در حالی است که آقای خاتمی مطقاً مشاوری بهاسم مهدی رضایت ندارد. جالب این است که این خبر را نیویورک تایمز میدهد (میخواهم بگویم پشت پرده صهیونیسم دارد همهچیز را بههم وصل میکند). بعد دولت آمریکا بهاستناد خبر نیویورک تایمز بیانیه میدهد و از تلاشهای تسلیحاتی ایران ابراز نگرانی میکند، اینها دارند اینجوری در این فضا کار میکنند.
ما در تهران به بچههایی برخورد کردهایم که یا مهدی و الله اکبر به گوششان خورده احساس نفرت به آنها دست داده است؛ چرا؟ چون خوب دارد جوانان ما را تربیت میکند. آخر غرب از امام زمان ما چه اطلاعی دارد که میآید و بازی یامهدی را میسازد. شما در نیویورک بگوئید: Persian Gulf inferno را میخواهم. میگوید: hat do you mean ، منظورت چیست؟ شما بفرمایید یا مهدی بازی در اختیارتان قرار میگیرد. این دارد تربیت میکند.
من در کتاب مباحث جدیدم که البته در تهاجم فرهنگی ذکر نکردهام گفتهام که الان تربیت دارد جای تهاجم را میگیرد و همه اینها بیانگر آگاهی از نقش محوری مهدویت در ۲۰۰ سال گذشته در تکوین حرکتهای اجتماعی و سیاسی در متن شیعه است. من بجد عرض میکنم که غرب هرجا پا گذاشته تأثیر را دیده که انقلاب اسلامی اوجش بود، لذا الان روی تخریب مفهوم مهدویت در جهان کار میکند، از یکطرف مهدویت ما را میکوبد، از یکطرف دارد مهدویت تخیلّی خودش را ترویج میدهد، ماتریکس میسازد و Zion را. جالب است بدانید که الان در استرالیا دارند همزمان قسمت دوم و سوم ماتریکس را میسازند. سال آینده که به بازار خواهد آمد ببینید چقدر استعارههای صهیونیستی و مهدویت در آن نقش دارد.
– پینوشتها:
۱- در دسامبر ۱۹۸۴ م ۱۳۵۶ ش. در دانشکده تاریخ دانشگاه تلآویو با همکاری مؤسسه مطالعاتی شیوهه ـ که یک مؤسسه مطالعاتی غیرانتفاعی است و متصل به صهیونیسم ـ کنفرانسی با حضور ۳۰۰ شیعهشناس درجه یک جهان برگزار شد و ظرف مدت ۳ روز در آن ۳۰ مقاله ارائه شد و بهقول مارتین کرامر یکی از شیعهشناسان جهان که دبیر این کنفرانس بود، هدف اصلی از برپایی این کنفرانس، شناخت مفاهیم محوری در تمدن شیعه اثنیعشری و بعد بالطبع شناسایی انقلاب اسلامی سال ۵۷ در کشور ایران بود. تهاجم یا تفاوت فرهنگی، حسن بلخاری، ص ۹۳ .