مولای ما نمونهی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر میکنم
این خانه بیدلیل تَرَک برنداشته است[۱]
ولادت تو، آفتابیترین روز تاریخ بود که روشنایی روز را خجل کرد. حجرالأسود، بر دستهای تو بوسه زد و مسجدالحرام، تو را در آغوش گرفت. صفا و مروه به نظارهات نشستند، تا اینکه همانند آفتاب، از درون کعبه سر زدی، آنگاه لبخند بر لبان عدالت نقش بست. ای نبأ عظیم و ای صراط مستقیم و ای لبریز از شجاعت و سخاوت. ذوالفقارت، برترین و گویاترین حدیث مردانگی است. ای کاملکنندهی دین احمد و ای سنگ صبور محمد (ص) و ای همتای زهرا (س)؛ تکرار نام تو، بیابانهای خشک ظلم و تبعیض را به سبزترین باغهای عدالت، پیوند زد.
امیر مهربانی، تو آمدی و ناخدای کشتی نجات بشریت در عصر جهالت شدی. یک آسمان بلاغت و یک کهکشان فصاحت، تو فاتح عاشقان و التیام زخمهای ضعیفان و مرهم دلهای غریبانی. تو آبروی انسانیّتی.
جمعه، سیزدهم رجب، زنی از طایفهی بنیهاشم، یگانه طایفهی حنیف عربستان، فاطمه بنت اسد، آهسته، آرام و باوقار گام برمیداشت، با آنکه درد بر او غلبه کرده بود؛ دردی که او را تا مسجدالحرام کشانده بود. دستان نیازش را به سوی آن بینیاز دراز کرده و از خدا کمک میخواست.
فاطمه جان! از درد شِکوِه نکن، خداوند تو و فرزندت را از عنایت بیحدّش سرشار میکند.
فاطمه جان! کودکی را که در بطن خود داری، روزی بر تارک تاریخ خواهد درخشید و آوازهی شوکت و عظمت او، در تمام روزگاران خواهد پیچید.
فاطمه جان! فرزندت در پاکترین خاک و منزّهترین مکان هستی، چشم به جهان خواهد گشود. دردهایت را فراموش کن، لبخند او جانت را تازه میکند.
کعبه آغوش گشود. فاطمه قدم به درون خانهی کعبه گذارد و این تقدیر الهی بود که مردِ خدا، در خانهی خدا، قدم به صحنهی حیات پرافتخار خود گذاشت.
نام او را چنان که خدای اعلی دستور داده بود، «علی» گذارد. بعد از سه روز مهمانی بر سر سفرهای که خدای علی (ع) برای مادر علی (ع) گسترده بود، او با فرزند خود از خانهی دوست خارج شد.
رسول خدا (ص) چند سال بعد از تولد او، به دلیل خشکسالی و قحطی، و به جبران زحمات ابوطالب عموی بزرگوار خویش در سرپرستی ایشان، علی (ع) را به خانهی خود آورد و از وی محافظت کرده و در تربیتش کوشش نمود.
علی (ع) دربارهی آن دوران میفرماید: «پیامبر مرا در اتاق خویش مینشاند درحالیکه کودک بودم، مرا در آغوش خود میگرفت و در بستر مخصوص خود میخواباند. بدنش را به بدن من میچسباند و بوی پاکیزهی او را استشمام میکردم. گاهی غذایی را لقمهلقمه در دهانم میگذارد، هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت…. من همواره با پیامبر (ص) بودم؛ چونان فرزندی که همواره با مادر است. پیامبر (ص) هر روز نشانهی تازهای از اخلاق نیکو را برایم آشکار میفرمود و به من فرمان میداد که به او اقتدا نمایم… من نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوّت را میبوئیدم...»[۲].
آری، علی (ع) آمد تا بیرق هدایت را دوش به دوش رسول خدا (ص) و همراه او بر فراز کعبه برافراشته کند و پرچم ضلالت را به زیر کشیده و بتهای خانه را در هم بشکند و ندای یگانگی و توحید را سر دهد.
او آمد تا خروش رعدآسای ذوالفقارش پیوسته دل دشمنان خدا را به لرزه درآورد و مایهی رعب و وحشت آنان شود تا روزی که به اقتضای ارادهی الهی، وارث به حقّ علی (ع)، از پشت پردهی غیبت به در آمد، با همان عدالت مثالزدنی علی (ع)، جهان را پس از قرنها بیعدالتی، پر از عدل و داد سازد. انشاءالله.
میلاد علی (ع) مظهر عشق و صفا و تفسیر بلند عدالت و شجاعت بر شما مهدییاوران و مهدیباوران مبارک باد.
[۱] شاعر: حمیدرضا برقعی
[۲] نهجالبلاغه، محمد دشتی، خطبه ۱۹۲، صص ۲۸۵-۲۸۳