فرموده اند غیبت، سنت الهی است. یکی از سنت های الهی امتحان و ابتلاء است لذا غیبت اتفاق افتاد تا ابتلاء و امتحانی برای امت اتفاق بیفتد.
به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه پنجاهم از سلسله مباحث مهدویت است که توسط حجت الاسلام سیدمحمدباقر علوی تهرانی ایراد شده است.
بحث ما درباره وجوه غیبت است که برای چه غیبت اتفاق افتاد؟ آیا ممکن بود، غیبت رخ ندهد؟ اینکه در روایت میفرماید «ملئت الارض عدلا و قسطا»، این مسئله در دوره پس از شهادت امام عسکری امکان تحقق داشت؟
دلایلی که ما در مورد دلایل غیبت امام عصر بیان میکنیم، همه نقلی است چون به نظر میرسد باب عقل در اینجا کارآمد نیست. عقل در کلیات میتواند حرف بزند و در جزئیات بیانی ندارد. وجوه نقلی را که بیان میکنیم، علت تامه نیستند که مثلاً بگوییم این است و جز این نیست، بلکه ائمه در جهات و ابعاد مختلف، بیانات مختلفی را در مسئله چرایی غیبت داشته اند.
یک وجه را در جلسه گذشته بیان کردیم و گفتیم مسئله غیبت سرّ الهی است. اولاً که امام مأذون نیست این سر را بیان کند و دوم اینکه فرموده اند، این سر در دوران ظهور منکشف میشود. مسئله جناب خضر و موسی را در این باب مثال زدیم که جناب خضر در آخر، حکمت سوراخ کردن کشتی، کشتن غلام و خراب کردن دیورا را بیان کردند.
از باب اینکه خداوند حکیم است و حکیم کار عبث نمیکند و غیبت جزء حکمت الهی است، بنابراین قطعاً غیبت وجهی دارد که ما نمیفهمیم.
با استناد به روایت وجه دومی را بیان کرده اند و فرموده اند غیبت، سنت الهی است. یکی از سنتهای الهی امتحان و ابتلاء است لذا غیبت اتفاق افتاد تا ابتلاء و امتحانی برای امت اتفاق بیفتد. آیات اینکه ما ابتلا و امتحان را به عنوان سنت برای تمام خلایق و امتها و خود انبیا داشته باشیم، را در جلسه گذشته خواندیم حال آنکه یکی از امتحانهای امت اسلامی نیز غیبت امام عصر است.
زراره از امام صادق نقل میکند «قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله یقول: «ان للقائم غیبه…» ثم قال علیه السلام: «وهو المنتظر الذی یشک الناس فی ولادته. فمنهم من یقول: اذا مات ابوه، مات ولاعقب له. ومنهم من یقول: قد ولد قبل وفاه ابیه بسنتین؛ لان الله عزوجل یحب ان یمتحن خلقه فعند ذالک یرتاب المبطلون».
یعنی از امام صادق شنیدم که میفرمودند: «همانا برای قائم (پیش از آنکه قیام کند) غیبتی است.». سپس فرمودند: «او، منتظری است که مردم؛ در ولادتاش؛ به شک و تردید میافتند و بعضی میگویند: «زمانی که پدرش (امام حسن عسکری علیه السلام) رحلت کرد، فرزندی برای او نبود» و بعضی گویند: «دو سال قبل از وفات پدرش؛ متولد شده است»؛ زیرا، خداوند عزوجل، محققا، امتحان خلقاش را دوست میدارد و در آن هنگام، باطل جویان، شک و تردید میکنند.
بنابراین یکی از مزایای این امتحان این است که میخواهند ببیند چه کسی در دین ثابت قدم است و چه کسی دیننش ریشه ندارد که در روایت به «مبطل» نام نهاده شده است. چون باطل هر امری است که ریشه ندارد.
امیرالمومنین به شخصی به نام فرات میفرمایند «اما والله لاقتلن انا و ابنای هذان و لیبعثن الله رجلا من ولدی فی آخرالزمان یطالب بدمائنا، و لیغیبن عنهم تمییزا لاهل الضلاله حتی یقول الجاهل: ما لله فی آل محمد من حاجه».
یعنی به خدا قسم من و این دو فرزندم حسن و حسین (ع) شهید خواهیم شد، خداوند در آخر الزمان مردی از فرزندانم را به خونخواهی ما بر خواهد انگیخت و او مدتی غایب خواهد شد تا مردم آزمایش شوند و گمراهان جدا گردند، تا جایی که افراد نادان میگویند: خداوند دیگر به آل محمد کاری ندارد.
بحث غیبت امتحان است منتهی یک امتحان مخصوص شیعه است. و کسانی میگویند خدا دیگر به آل محمد توجهی ندارد که سالها بر سر سفره اهل بیت بوده اند.
حدویث دوم این است که جابر جعفی از امام باقر (ع) روایت میکند «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَتَی یَکُونُ فَرَجُکُمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لاَ یَکُونُ فَرَجُنَا حَتَّی تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا یَقُولُهَا ثَلاَثاً حَتَّی یُذْهِبَ [اَللَّهُ تَعَالَی] اَلْکَدِرَ وَ یُبْقِیَ اَلصَّفْوَ».
جابر جعفی گفته است: به محضر مبارک امام باقر علیه السّلام عرض کردم: فرج شما اهل بیت علیهم السّلام چه زمانی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: هیهات، هیهات! فرج واقع نخواهد شد؛ مگر بعد از آنکه شما غربال شوید، بعد [دوباره] غربال شوید، بعد [بار سوم] غربال شوید-این جمله را سه مرتبه تکرار کردند- تا اینکه خداوند کدورتها را از بین برده، صفا و پاکی باقی بماند.
این سوال مطرح است که چرا باید این غربال صورت بگیرد؟ هدف اصلی امام این است که عدل و داد را مستقر کند و ظلم و جور را از بین ببرد. برای استقرار عدل و داد، چند چیز لازم است. یکی مجری عادل است و دوم اینکه مجری، عدالت را بشناسد و سوم پذیرش عدالت است. جامعه باید پذیرش عدالت داشته باشند. این حقیقتی است که در حکومت امیرالمومنین وجود نداشت و جامعه اش پذیرش عدالت را نداشتند. چون این جامعه باید به پذیرش عدالت برسد، پس باید غربال شود.
حدیث دیگری از امام صادق روایت میکند که «لابد للناس من أن یمحصوا، و یمیزوا، و یغربلوا و یخرج فی الغربال خلق کثیر.»
یعنی ناگزیر، مردمان امتحان می شوندو از هم تمییز مییابند و غربال میشوند و بسیاری از غربال بیرون میروند (در امتحان، موفق نمیشوند).
حدیث چهارم میفرماید «و الله لتمیزن، و الله لتمحصن، و الله لتعزبلن کما یغربل الزوان من القمح (و فی روایه عن الصادق (ع) بزیاده: حتی لا یبقی منکم الا الأقل ثم کفه تقلیلا»…
یعنی حضرت امام باقر (ع) فرمود: بخدا قسم تمیز کرده میشوید. بخدا قسم خالص و پاک میشوید بخدا قسم غربال می شوید همچنانکه دانه های غیر گندم از گندم در موقع غربال کردن جدا میگردد.امام صادق شبیه این حدیث را روایت کرده و فرمودند: تعداد کمی از شما همراه قائم (ع) باقی میماند.
لذا ذکر شده است که تعداد ثابت قدمان در ولایت امیرالمومنین در آخرالزمان از کبریت احمر کمتر است و ثواب هزار شهید بدر و حنین را به آنها میدهند چون ثابت قدم کم است.
این حکایت از این معنا میکند که انتظار یک حالت خنثی نیست. ما برای اینکه ریزش پیدا نکنیم وظایفی داریم که به واسطه آن «انتظار الفرج افضل اعمال امتی» میشود. اگر ما به وظایف خود عمل کنیم، ریزش پیدا نخواهیم کرد.
امام یک رسالت دارد که در دعای ندبه میخوانیم «این قاطع حبائل الکذب و الافتراء» کجاست باطل کننده دسیسههای دروغ و افترا. پیامبر دعایی دارد که میفرماید اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ، وَ عَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ، وَ لِسَانِی مِنَ الْکِذْبِ. پس آنچه امام زمان میخواهد اتفاق بیفتد با منافق رخ نمیدهد. به همین دلیل باید ناخالصها باید از خالصها جدا شوند. ما باید جامعهای داشته باشیم که نقاب نداشته باشد. امام عصر نفاق را از بین میبرد و دعای پیامبر این است که من منافق نباشم.
پیامبر میفرماید «ثَلاَثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقاً وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّی وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ إِذَا اُئْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ «إِنَّ اَللّهَ لا یُحِبُّ اَلْخائِنِینَ» وَ قَالَ «أَنَّ لَعْنَتَ اَللّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ اَلْکاذِبِینَ» وَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ اُذْکُرْ فِی اَلْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ اَلْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا».
یعنی سه صفت است که هر که داشته باشد منافق است، اگر چه اهل نماز و روزه باشد و خود را مسلمان پندارد: کسی که چون امانت بدو سپارند خیانت کند، چون خبری دهد دروغ گوید، هر گاه وعده دهد خلف کند، خدای عز و جل در کتابش فرموده است: «خدا خیانتکاران را دوست ندارد» و فرموده: «لعنت خدا بر او اگر از دروغگویان باشد» و فرموده: «اسماعیل را در کتاب یاد کن، همانا او درست وعده و رسول و پیغمبر بود.»
یکی از شرایطی که چنین فرد منافقی را از بین میبرد، طول غیبت است و باعث میشود اینها ریزش پیدا کنند.
پیامبر میفرماید «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَهٌ مِنْهُنَّ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَهٌ مِنْ النِّفَاقِ حَتَّی یَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ»
یعنی «هر کس که این چهار خصلت در او دیده شود، منافق خالص است. و هر کس، در او یکی از آنها دیده شود، یک خصلت از نفاق دارد مگر زمانی که آن را ترک کند. آن چهار خصلت عبارتند از: ۱ هرگاه، امانتی به او سپرده شود، خیانت میکند. ۲ هنگام صحبت کردن، دروغ میگوید. ۳ اگر عهد وپیمانی ببندد، پیمانش را می شکند. ۴ هنگام دعوا، دشنام میدهد و ناسزا می گوید».