شب نهم محرم
موضوع: درسهایی از عاشورا / شخصیت حضرت ابوالفضل (ع)
روضه / شب نهم محرم
زهیر بن قین از اصحاب امیرالمؤمنین بود. میگوید صبح عاشورا از خیمه بیرون آمدم. دیدم ابوالفضل سوار بر اسب دور خیمهها مشغول در گردش است. علی زاده شب تا صبح نگهبانی داده و از خیام حرم پاسبانی کرده است. یکچیزی یادم آمد و گفتم: عباس! از مرکبت پایین بیا و میخواهم مطلبی را به شما عرض کنم.
حضرت فرمود: زهیر! الآن وقت پایین آمدن نیست. دشمن در کمین حمله است. گفتم: آقا مطلب از پدرت علی است. ابوالفضل مرکب را نگهداشت و گفت: به احترام پدرم میشنوم. بگو.
گفتم: خودم شاهد بودم. پدر شما به عمویتان عقیل فرمود: یک همسری از خاندان شجاع انتخاب کن. خاندان بنی کلاب خاندان معروفی در شجاعت و شهامت بودند. عقیل نسابه العرب بود. عقیل پرسید: همسری از خاندان شجاع و رشید برای چه میخواهی؟ آقا فرمود: میخواهم ولدتها الفحوله میخواهم انسان شجاعی از او متولد شود. گفت: این انسان شجاع را برای چه میخواهی؟ فرمود: میخواهم ذخیرهای برای عاشورا و کربلای حسین باشد. زهیر میخواست یک یادآوری برای قمر بنیهاشم کند. گفتم: امروز عاشورا است و این سرزمین کربلا است و این هم حسین است که در بین این جمعیت تنها است؛ یعنی مراقب باش که امروز باید خودت را نشان دهی…